نام کتاب: بیروت ۷۵
نویسنده: غادة السمان ترجمه: سمیه آقاجانی
تاریخ برگزاری جلسه: چهارشنبه ۲۵ مهر ساعت ۲۰:۰۰ تا ۲۲:۰۰
فایل پیدیاف کتاب:
بیروت ۷۵
فایل صوتی کتاب:
مطلب زیر به قلم نسرین ریاحی از سایت آوانگارد گرفته شده است:
“من به نمر وابسته شدهام. بى او هيچم. بيست و هفت سال آزگار نگذاشتهاند آن كام شگفت را بچشم. امروز بيمارى هستم که از راه به در شده. خودم را به دست بستر سپردهام. شوق همۀ زنهاى عرب كه بيش از هزار سال در بند بودهاند، در خونم میجوشد. … وقتى در بطرى سنتها زندانىام مىكردند، يادشان رفت با اينكار توان ايستادگى را از من میگيرند.” (السمان ١٣٩٨: ٥٦)
زير تابش خورشيد مسافران بيروت سوار بر خودرويى مستهلک با رانندهاى عبوس که سخنی بر زبان نمیآورد، بغداد را ترک مىكنند تا آيندهاى طلايى بيافرينند. گرچه اين تنها هدف دختر و پسر جوانى است كه در صندلى جلو كنار راننده نشستهاند و هرگز كسى نمىداند آن سه زن سياهپوش كه صورتشان زير پوشيه پنهان است، چه خواهند كرد. سه زنى كه مويه مىكنند؛ لب مرز ناپديد مىشوند و مسافران ديگری در ادامۀ سفر جاى آنها را مىگيرند.
راوی به درون ذهن هر یک از مسافران میرود و دل مشغولیشان را از زبان آنها بیان میکند. میگوید هر کدام چه فکری دربارۀ دیگری دارد؛ مثل لحظهای که پسر جوان با خود فکر میکند، دست دختر تپل کناریاش را را بگیرد، به زادگاهش بازگردد و با او عروسی کند یا مرد جوان صندلی عقب که نگران است، مرد کناریش، همان که چند تا از انگشتهایش را از دست داده ، قاتلی باشد که به دنبال او فرستادهاند. از میان این افکار از همان ابتدا در مییابیم که داستان همۀ این آدمها به شکل عجیبی به باورها و سنت های برآمده از جامعهشان گره خورده است و خودرو وسیلۀ گریز آنها به شهریاست که امید نجات بدان بستهاند. ادامۀ داستان روایت تلاش هر یک برای تحقق آرزوهایشان است؛ پس از آن که از یکدیگر جدا میشوند و به بیروت پناه میبرند.
بیروت 75 يک شاهكار نيست؛ اما اعتراضیست برخاسته از جهان عرب كه ارزش خواندن دارد. غاده السمان كه او را در ايران بيشتر به شاعرى ميشناسند، با بيان آهنگینش داستانى نيمه بلند آفريده است از بیعدالتى حاكم در جامعهای که در بسترى وسيع، از خانواده آغاز و به سياست ختم میشود. اگر پشت جلد كتاب را نگاه كنيم تصوير زنى را ميبينيم كه بسيار حرف براى گفتن دارد چون بسيار تجربه كرده است و درمييابيم كه چرا اين قدر عجول است كه بيشتر و بيشتر بگويد. پس گاه به جاى آن كه بگذارد شخصيتها خودشان با سرنوشتشان حرف بزنند، خودش حرف مىزند و فرصت درک فرهنگ مردمانی را به ما میدهد که در همسایگیمان زندگی میکنند.